تجربه ی من

از "مارین سورسکو"

دلم به حال پروانه ها می سوزد   وقتی چراغ را خاموش می کنم   و به حال خفاش ها   وقتی چراغ را روشن می کنم   نمی شود قدمی برداشت   بدون آن که کسی برنجد؟ آن‌قدر چیزهای عجیبی اتفاق می‌افتد که می‌خواهم سرم را در دست‌هایم بگیرم اما لنگری از آسمان آن‌ها را پایین می‌کشد   هنوز وقتش نیست که بادبان‌ها پاره‌پاره شوند بگذار چیزها باشند     "مارینسورسکو" ...
31 فروردين 1392

گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا از " سیدعلی صالحی"

گاهی آنقدر بدم می آید که حس میکنم باید رفت باید از این جماعت پُرگو گریخت واقعا می گویم گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا حتی از اسمم، از اشاره، از حروف، ازاین جهانِ بی جهت که میا،که مگو،که مپرس! گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا، گوشه ی دوری گمنام حوالی جایی بی اسم، بعد بی هیچ گذشته ای به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم. بعد بی هیچ امروزی به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست. گاهی واقعا خیال می کنم روی دست خدا مانده ام خسته اش کرده ام. راهی نیست باید چمدانم را ببندم راه بیفتم...بروم. ومی ر...
31 فروردين 1392

"منتظرترین جوانه" از " مهری رحمانی "

شب‌های بی‌دلی خوش‌دلم به بوی آسمانی که زیر پلک تو آرام خفته است. خوش‌دلم به بوی بارانی که از یاد دیدگان تو می‌بارد. تا وقت طلوع چشم‌هایت بیدار می‌مانم من منتظرترین جوانه‌ام. ...
30 فروردين 1392

"چشم هایت" از "نزار قبانی"

چشم هایت ،کارناوالآتش بازیست که یکروز در سال را   به تماشایش می نشینم و باقیروزهایم را صرفخاموش کردن شعله هایی می کنم که درپیراهنم و زیر پوستم شعله می کشند. ...
29 فروردين 1392

نگاه کن از "فروغ فرخ زاد"

 نگاه کن که غم درون ديده ام  چگونهقطره قطره آب مي شود  چگونه سايهء سياه سرکشم  اسير دست آفتاب مي شود  نگاه کن  تمام هستيم خراب مي شود  شراره اي مرا به کام مي کشد  مرا به اوج مي برد  مرا به دام مي کشد  نگاه کن  تمام آسمان من  پر از شهاب مي شود    تو آمدي ز دورها و دورها  ز سرزمين عطرها و نورها  نشانده اي مرا کنون به زورقي  ز عاجها، ز ابرها، بلورها  مرا ببر اميد دلنواز من  ببر به شهر شعرها و شورها    به راه پرستاره مي کشاني ام  فراتر از ستاره مي نشاني ام  نگاه کن  من از ستاره سوختم  لبالب از ستارگان تب شدم  چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل  ...
28 فروردين 1392

سنجاق سر از "الهام اسلامی"

    سنجاق سرم از عشق چیزی نمی فهمد      فقط همین را می داند      چگونه              وقتی تو می آیی                                    زیباترم کند          "الهاماسلامی" ...
27 فروردين 1392

از "مژگان عباسلو"

  باران مرا خیس می‌کند   توفان می‌ترساند   و پاییز افسرده می‌سازد تو اما ...          چیزی از من باقی نمی‌گذاری       مژگان عباسلو ...
26 فروردين 1392

از "سید علی صالحی"

درست است که من هميشه از نگاه نادرست و طعنه‌ی تاريک ترسيده‌ام درست است که زيرِ بوته‌ی باد سر بر خشتِ خالی نهاده‌ام درست است که طاقت تشنه‌گی در من نيست اما با اين همه گمان مبر که در برودت اين بادها خواهم بُريد!  ...
25 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد